به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، خسرو سینایی از روزهایی که در جوانی با شورِ یادگیری و عشق به هنر راهی غرب شد تا سالهایی که دیگر چندان مجالی برای بروز هنر خود نداشت، یک افق را دنبال کرد و آن تعهد به هنر و دغدغههای اجتماعی خود بود. او با دردی که از نزدیک حس کرده بود، همراه میشد و آن را در قالب هنری که در ذات داشت و شیوههایی که آموخته بود؛ چه موسیقی و شعر یا فیلم و فیلمنامه به نمایش میگذاشت تا صدایی که در دورن خود میشنید، جهانی شود.
خسرو سینایی از روزهایی که در جوانی با شورِ یادگیری و عشق به هنر راهی غرب شد تا سالهایی که دیگر چندان مجالی برای بروز هنر خود نداشت، یک افق را دنبال کرد و آن تعهد به هنر و دغدغههای اجتماعی خود بود. او با دردی که از نزدیک حس کرده بود، همراه میشد و آن را در قالب هنری که در ذات داشت و شیوههایی که آموخته بود؛ چه موسیقی و شعر یا فیلم و فیلمنامه به نمایش میگذاشت تا صدایی که در دورن خود میشنید، جهانی شود.
جوانی و اشتیاق به آموختن
سینایی در سال 1319 در ساری متولد شد. او که فرزند خانوادهای تحصیلکرده و اهل علم و دانش بود، جوانی خود را با آموختن همراه کرد تا سالها نتیجه این یادگیری دوران جوانی را در آثار خود بازنمایی کند. او برای کسب علم راه سفر پیش گرفت و نخست از ساری به تهران آمد و بعد از تحصیلات ابتدایی و متوسطه، از دبیرستان البرز دیپلم گرفت. مسیر او برای علمآموزی با سفر به اتریش ادامه پیدا کرد؛ او در اروپا با معماریهای شگفتانگیزش، تحصیل در زمینه معماری را انتخاب کرد و بین سالهای 1337 تا 1342 در وین معماری خواند؛ اما جاذبه اصلی این شهر یعنی موسیقی او را به ذوق آورد و سینایی درحالیکه حدود 20 سال داشت، آهنگسازی را در دانشگاه موسیقی و هنرهای نمایشی وین خواند؛ اما خواندن موسیقی و معماری نتوانست جذابیتهای دیگر دنیای هنر را هم برای او نمودار کرد و پای سینایی را که در دهه 1960 میلادی جوانی خود را در اتریش سپری میکرد، به کلاسهای درس سینما و فیلمنامهنویسی باز کرد. او تحصیلات خود را در این رشته در همان دانشگاهی که موسیقی میخواند، به پایان رساند و با درجه ممتاز فارغالتحصیل شد. این جوان ایرانی که غرق در هنر و علمآموزی حدود هشت سال از عمر خود را در اروپا سپری کرده بود، با آموختهها و تجربیات خود راهی ایران شد تا آنچه را در دیار غربت کسب کرده، در سرزمین خود در قالب آثار هنریاش عرضه کند.
نخستین فعالیتهای هنری
ازآنجاکه آموختهها و به تبع آن علاقهمندیهای سینایی زمینههای مختلفی را دربر میگرفت، نمود هنر او در سرفصلهای گوناگون بود: از انتشار کتاب شعر تا ساخت فیلم کوتاه و همکاری با تلویزیون. سینایی در سال 1342 نخستین کتاب شعر خود را با عنوان «تاولهای لجن» منتشر کرد و در همان سالها درحالیکه هنوز سرگرم یادگیری هنر به شکل آکادمیک بود، بهعنوان نوازنده آکاردئون در ارکستر و بهصورت انفرادی اجراهایی را روی صحنه میبرد. بازگشت او به ایران در سال 1346 آغازگر شکل دیگری از کارها و فعالیتهای او بود. سینایی که دنیای هنری خود را بر پایه علاقههایش در اروپا ساخته بود، وقتی به ایران آمد، نگاهی دغدغهمند را در حوزه موضوعات اجتماعی در مستندها و فیلمهای کوتاهش دنبال کرد. او ساخت مستند بسیار مهم خود «مرثیه گمشده» را سال 1349 آغاز کرد، اما مشکلاتی که پیش پای او قرار گرفت، موجب شد کار او در سال 1362 به نتیجه برسد. سینایی که با سختیهای زندگی لهستانیهای مهاجر به ایران از نزدیک آشنا شده بود، آن را قابل طرح در یک فیلم مستند دید و چنان نگاه دقیق و موشکافانهای به موضوع داشت که سالها بعد این اثر موجب شد او نشان ویژه کشور لهستان را از سوی رئیسجمهور این کشور دریافت کند. او در سالهای پیش از انقلاب با بخش دولتی سینما و همچنین تلویزیون همکاری کرد و اینها مقطعی بود که او مستندها و فیلمهای کوتاه متعددی را مقابل دوربین برد.
فیلمهای بلند
سینایی با آنکه سالها در زمینه فیلمسازی تجربه اندوخته بود، اما برای ورود به دنیای فیلمهای بلند سینمایی چندان عجلهای از خود نشان نداد. در سالهایی که در آستانه 40 سالگی قرار گرفته بود، اولین فیلم بلند سینمایی خود را مقابل دوربین برد. «زنده باد...» اولین فیلم سینمایی این کارگردان بیش از آنکه شبیه ساختههای دیگر او در سینما باشد یا رنگوبویی از دغدغههای او که در دیگر فعالیتهای هنریاش داشته باشد، تحت تأثیر فضای غالب جامعه اواخر دهه 1350 شمسی به نظر میرسد. «هیولای درون» دومین فیلم سینایی که خود او هم فیلمنامهاش را نوشته، با وجود آنکه بهواسطه پیشینه شخصیت نگاهی به موضوعات سیاسی هم دارد، اما بیش از هر چیز روایت تنهایی درونی یک شخصیت است؛ همان وجه سیاه درون که میتواند همچون کابوسی نفس را بر انسان تنگ و جنون را فرابخواند. «یار در خانه»، اما از همان دلگفتهها و نوشتههای سینایی است: فیلمی که از غم غربت و آرزوی یافتن بستگان سخن میگوید، بهدستآوردن هویتی که شاید در کشوری دور گم شده و پیچوتابهایی که در جریان قصه پیشروی مخاطب قرار میگیرد. سینایی در این ساخته خود هم از مواجهه با خود میگوید.
سینایی از آن دست فیلمسازانی است که نه از نبض جامعه خود دور بوده و نه اعتقاد و زبان خود را به جو و مد حاکم باخته است، همین میانهروی و یافتن لحن خویش است که به آثار او اصالت میبخشد و یکی از همین ساختههای اصیل «در کوچههای عشق» است. او که در نوجوانی مهاجرت از شهر محل تولد خود به تهران را تجربه کرده و در ادامه در جوانی مدتی را خارج از کشور خود زیسته، بهخوبی در «در کوچههای عشق» آنچه را بر مهاجران آبادانی در روزهای جنگ گذشته، روایت میکند. او قصه را از بازگشت آغاز میکند، بازگشت پسر نوجوان آبادانی به سرزمین جنگزده خود و درک اینکه آنچه ترک کرده و رفته بودند، جوهری گرانقدر است که در جایی دیگر دستیافتنی نیست. «عروس آتش» را میتوان جزء شاخصترین ساختههای سینمایی سینایی برشمرد، فیلمی منتقد به سنتی ضدزن در جنوب کشور که بازی و شخصیت حمید فرخنژاد در آن بسیار مورد توجه قرار گرفت. با وجود آنکه فرخنژاد نقش مرد عشیره را بازی میکرد، اما سینایی با نزدیکشدن به این شخصیت زوایای مختلفی از او را به نمایش گذاشت، به خلوت او وارد شد و از رنج او هم گفت، همانطورکه در کلیت فیلم سنت ازدواج عشیرهای را به کلی نقد کرد و جامعهای را که شاید اصلا با این رسم بیگانه بودند، نسبت به آن آگاه کرد تا شاید فرصتی برای همراهی با زنان عشیره و نجات آنان از این رسم به وجود آید. «مثل یک قصه» دیگر ساخته سینایی است که به مردمان جنوب کشور میپردازد و اینبار آنچه در مرکز توجه این فیلمساز اندیشمند قرار میگیرد، رفتار انسانی خارج از خط مقدم جبهه جنگ است. «کوچه پاییز»، «گفتگو با سایهها» و «جزیره رنگین» مستند داستانیهاییاند که با وجود ساختار داستانی بر پایه مستندات شکل گرفتهاند. «کوچه پاییز» از گالری هنر جدید میگوید و دغدغهای که سینایی در زمینه هنر نقاشی دارد. «گفتگو با سایهها» زمینه آشنایی بیشتر مخاطبان فیلم را با صادق هدایت، نویسنده سرشناس ایرانی، فراهم میکند و «جزیره رنگین» زیباییهای جزیره بینظیر هرمز را در معرض دید مخاطبان قرار میدهد.
فیلمهای مستند
بخش قابلتوجهی از کارنامه کاری سینایی را مستندهایی تشکیل میدهد که او ساخته است. او درباره مستندها نیز مانند آنچه در فیلمهای سینماییاش دیده میشود، خط سیر و اندیشه نسبتا مشابهی را دنبال کرده است. تصویر رنج انسانها، موضوع مهاجران، دغدغه زنان، نقاشی و هنرمندان بزرگ آن، مستندهای بیوگرافی و مواردی از این دست جزء کارهایی محسوب میشوند که در کارنامه مستندسازی سینایی مشاهده میشود. همانطورکه پیشتر اشاره شد، مهمترین مستند او «مرثیه گمشده» است که به مهاجران لهستانی جنگ جهانی دوم میپردازد. سینایی را بیشتر بهعنوان مستندساز میشناسند، مستندسازی که شاگردان بسیاری تربیت کرد و بر مستندسازان پس از خود اثر گذاشت؛ اما خود بیشتر ترجیح میداد سینماگرش بدانند، فارغ از آنکه برای بیان دغدغههایش از چه مدیایی استفاده میکند.
دهه پایانی عمر
خسرو سینایی از آنجا که هنرمندی تکوجهی نبود، در سالهایی که فرصت و امکان چندانی برای فعالیت او در سینما فراهم نشد، از کار بازنایستاد و نوشتن و کارهای هنری دیگر در کنار آموزش، روح هنر او را زنده نگه داشت. دو مجموعه شعر «ترانه شاپرکهای سفید» و «اتاق صورتی» از جمله کارهای او در دهه 90 محسوب میشوند. او که نمایش انسانیت را در آثارش به شیوههای مختلف آزموده بود، به دور از حواشی و در آرامش کارهای خود را با همه سختیهایی که برای او وجود داشت از سر میگذراند تا ویروس کووید 19 به ریههای او رسوخ کرد و نفس را بر این هنرمند صاحب اندیشه تنگ کرد. سینایی از خود مجموعهای از آثار هنری به یادگار گذاشته که نشان میدهد نام او از هنر ایران زدودنی نیست.
در چهاردهمین جشنواره «سینماحقیقت» که از 25 آذر تا دوم دی برگزار میشود، بخشی به بزرگداشت این هنرمند برجسته اختصاص دارد.